مانتو و شلوار بنفشِ متوسط، همه شان! نه! "روپوش" و شلوار بنفش متوسط! همه شان.همه شان همین را تنشان کرده اند. با یک مقنعه ی خاکستری روشن،خیلی روشن! با یک روش نامرتب مُسری!! و یک تور مسخره که دوخته اند به بالای سرش! انگار که به زور بخواهند وانمود کنند که مقنعه، بچگانه هم می شود!( من نمی دانم این دیگر چه فلسفه ایست که کارها و اِعمال عقاید اینقدر زورکی شده!مثلا همین مقنعه. صد رقم هم گل و بلبل و سنبل به اش اضافه کنند،بچگانه نمی شود!) همه شان هم یک جور چمدان چرخ دار کوچک صورتی رنگ دارند.یعنی تقریبا همه ی همه شان!! با تصویر باربی، نهایتِ نهایتش گربه های اشرافی!! بعدش خود این چمدانِ مثلا کیف، یک عالمه برابر، بیشتر از خود کتاب و دفتر همراهشان وزن دارد! من دم در یک کلاس ایستاده ام! "شبنم اول"! معلمشان دارد می فَکَد، ول کن هم نیست! یک بچه ی شش ساله ی مرتبِ فوضول بعد از برانداز کردن من می پرسد: "شما کی هستین؟". منظورش این است که شمایی که من تا به حال در مدرسه ندیدمتان، با آن کیف رنگ و وارنگتان که به چشم من سخت خوش آمده، وِل معطل، در مدسه ی ما چه غلطی می کنید؟! می گویم آمده ام دنبال پری نامی! پری کوچک ما، سومین بچه تخس و شروری است که مثل فشفشه از کلاس می جهد بیرون! حواسم هست! عین دزد سر گردنه بهترین جا را برای خِفت کردن یک تیزپا، انتخاب کرده ام! 

پیوست: یادش بخیر! معلم اول دبستان من به اخلاق سگ گفته بود زکی!! یعنی اینقدر انسان را به تحصیل علم تشویق و ترغیب می کرد که به جای من، مامانم مشق هایم را می نوشت،با رغبت هر چه تمام تر!!!!

نظرات 3 + ارسال نظر
علی چهارشنبه 5 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 12:29 ب.ظ

یادم بنداز یک بار داستان کلاس اولم را برایت تعریف کنم!

آهان! اوهوم! ...

دیوانه پنج‌شنبه 6 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 06:54 ب.ظ http://divane.blogsky.com

من همین اطرافم
زندگانی می کنم
دنبال دیوانگی هایم
ممنون از احوال پرستان
بهتر است بگویم خویم ممنون

پریا جمعه 7 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 06:57 ب.ظ http://paaryaa.persianblog.ir/

سلام خوبی؟ اومدم نت بعد از مدتها....بلاگت خوشرنگ شده درست عین رنگ بچه های توی این پستت....

منم کلاس اولم مثل کلاس اولی های توی پستت تعریفیه!

تو هم یادت باشه که یه بار واسم تعریف کنی:)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد