همیشه یک هیجانی هست، توی چرخیدن و خزیدن درون اتاقها و پَستوها و زیرزمین های خانه های قدیمی پدربزرگی و ابا و اجدادی. درهای چوبی، پنجره های رنگی، دیوارهای کاهگلی. صندوقچه های قدیمی مخملی، شیشه های عجیب و غریب، سفال های گنده ی فیروزه ای و خیال یک گنج پنهان و یک شاه مار نگهبان که وول می خورد میان آن هیجان و ترس و شگفتی...

نظرات 2 + ارسال نظر
rahaaa سه‌شنبه 3 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 01:39 ق.ظ http://www.rahaaa.blogsky.com

عیدت مباررررررررک...
یه ذره خوش بین باش دوست جون...
امیدوارم پایان نامتم کاراش به خوبی پیش بره

ناشناس سه‌شنبه 3 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 03:16 ق.ظ

باز هم دنبال نامه‌های عقشولانه می‌گردی؟
یا نقشه‌ی گنج؟
:دی

بیشتر حس کریستف کلمب رو داری! همونو دنبال می کنم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد