سمت تاریک کلمات

یک غلت میزنی طرف میزت. با دستهایت روی میز را می جوری،دفترچه ات را همیشه همین گوشه و کنار نگه اش می داری. پیدا کردنش توی این تاریکی خیلی هم سخت نیست. برای پیدا کردن جامدادیت اما، باید انگشتان دستت عرض لپ تاپت را رد کند. دستانت به اندازه ی کافی دراز هستند برای این کار. زیپ جامدادییت را می کشی، از میان 15-16 تا روانویس رنگی، یکی را می کشی بیرون. معلوم است که معلوم نیست چه رنگی است. به کمی نور نیاز داری. موبایلت باید همین جاها باشد.روی میز،یکجایی روی تخت، یا زیر تخت... از اولش هم عمدا این را انتخاب کردی برای نوشتن. هر صفحه اش یک رنگ خاص و یک طرح خاص دارد. و این صفحه ای کا باز کرده ای برای نوشتن، یک پروانه ی کوچک دارد و صفحه ی روبرویش، تصویر دامن و جوراب یک نوجوان باید باشد. میدانی، از نوع ایستادنش می فهمی که نوجوان است. جورابش یه عالمه حلقه های رنگی دارد، انگار که از یک رنگین کمان پر رنگ ساخته باشندش! که اگر تصویر این جوراب را روی سیستمت داشتی، یک تیکه اش را می کندی و میگذاشتیش بالای وبلاگت! که توی اس ام اس می نوشتی: Faghat be un juraba dast nazan,duseshun daram! 1 . بی اختیار یاد غزاله2 می افتی. چند لحظه بعد کلمات هستند که سرازیر می شوند...

1: منصرف شدم از نوشتن اش!

2: غزاله هم خوابگاهیم بود. آخر تیپ و کلاس و جذابیت. تمام دانشگاه چشمشان دنبالش بود. او هم کم نمی گذاشت، هر ماه با یک پسر مایه دار می چرخید. یک روز گوشی اش را آورد و گفت اینو گوش کن،دیشب که بی خوابی به سرم زده بود،نوشتمش! نوشته ای عاشقانه ای بود در نهایت زیبایی و لطافت ، آنقدر که منی که همیشه سرم توی شعر و کتاب بوده،از چنین لطافت و زیبایی غافلگیر شدم. بعدها فهمیدم اینجور چیزها را بخاطر از دست دادن عشق اولش( و در واقع تک عشقش) می نویسد و بار اولش هم نیست.

پیوست: بد مصب این عشق اول، بد چیزی است. بارها و بارها و بارها دیده امش در بین هم سن و سال هایم که چگونه رهایشان نمی کند.

نظرات 7 + ارسال نظر
جاوید یکشنبه 22 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 09:31 ب.ظ

کلا همیشه اولین چیزا تو ذهن آدم می مونه خوب یا بد تو ذهن حک می شن ، فقط ممکنه کمرنگ بشن ولی هیچ وقت پاک نمی شن ... هیچ وقت !

بهزاد دوشنبه 23 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 12:12 ق.ظ

جاوید خالی میبنده. من خیلی از اولین چیزام یادم نمیاد... البته یادم نمیاد کدوم اولین چیزا یادم نمیاد. تو کتگوری عشق چندتا چیز کمرنگ یادم میاد ولی یادم نمیاد کدوم اول بوده!

بهزاد دوشنبه 23 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 12:16 ق.ظ

نه! جاوید راست میگه. گمون نکنم پاک شده باشن... یعنی آدرساش گم شده. اوررایت نشده.

بهزاد دوشنبه 23 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 12:17 ق.ظ

من احتمالا چند دقیقه دیگه میام کامنت میذارم و توش اعلام میکنم جاوید چیزی نمیگه!

من ولی با جاوید موافقما!

بهزاد دوشنبه 23 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 12:20 ق.ظ

جورابرو اسکن کن خب!

کیفیتش خوب نمیشه.

بهزاد دوشنبه 23 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 10:37 ق.ظ

اینکه واسه تو و جاوید مصداق داره درست ، اون "کلا همیشه" یه بحث دیگست که مثال نقض داره

علی دوشنبه 23 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 11:46 ب.ظ http://entezaei.wordpress.com

من اگه یادم بیاد تعجب می کنم.

اگه یادت نمیاد عشق نبوده. توهمش بوده.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد