می خوانمت

بعضی را، بعضی از اخلاق هایشان را، رفتارهایشان را، عکس العمل هایشان را، چون کف دست می شناسی... 

پیوست: "چون" نه! حتی "بیشتر "! 

پیوست دوم: "مگر می شود بیاندازیش دور؟!!" ... گاهی هراس می گیردم با این سوال! مگر می شود چنین کار محالی را انجام داد؟!!! مگر می شود؟!

نظرات 1 + ارسال نظر
علی شنبه 28 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 03:06 ق.ظ

هر وابستگی را می شود دور انداخت. می شود نخ های پیوند را کمرنگ کرد، کمرنگ کرد تا اینکه مثل تار نازکی محو شود. نباشد. بعد آنوقت می شود انداختش دور. نه حتی خیلی دور، منتها می شود گذاشتش یک کناری، پشتی، پستویی چیزی. حتی می شود انداختش توی جوی آب. بعد ایستاد و نگاهش کرد که چطور تلق تولوق کنان به دیواره های بتنی جوب* می خورد و با آب می رود. که یک چند قدم با اش می روی و بعد می رود زیر یک پلی جایی و دیگر هوایش از سر می افتد که پیگیرش بشوی. اینجور است که می گویم می شود.

خیلی مرد باید باشی تا بتوانی نخ نقره ای نازنازیت را (حالا هر چقدر نازک و کمرنگ و محو) بیاندازیش توی جوب!!! می دانی آخرش یک روزی، یک جایی از لابلای آب و گِل و لجن، برق بُرنده اش را می بینی!دست می کنی از همان دلِ گل و لای و لجن می کشی اش بیرون. خیره خیره نگاهش می کنی!
می دانی،وابستگی های مردانه، مثل قولهایش است! پَر و پایی ندارد!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد