خودکشی نهنگ ها

دارم مشت مشت، با همین دستهای کوچک و خسته ام، رویت آب می ریزم! بی هوشی انگار،نمی فهمی...

نظرات 3 + ارسال نظر
رادینا دوشنبه 30 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 11:11 ق.ظ http://www.hokm1988.blogsky.com5303


هر وقت نتوانستی کسی را فراموش کنی بدان هنوز تو در خاطرش هستی .

سلام ...جمله قشنگی بود...دوست داشتم....
بی هوشی انگار

ناشناس دوشنبه 30 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 06:33 ب.ظ

زیبا بود...
فکر کنم هیچ صحنه‌ای از این غم‌انگیز تر نباشه که یه نهنگ به گل نشسته رو بخوای خیس نگه‌داری، بعد باهاش چشم تو چشم شی و ببینی که ناامیدانه داره آسمون رو نگاه می‌کنه...

جاوید سه‌شنبه 31 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 01:12 ق.ظ

هـــــــــه ای هیچی نوفهمه !!

فک کنم!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد