تیتر تعطیل

دیده بودیم ملت واسه اینکه بعضی جاها کارشون پیش بره، حلقه ی ازدواجشون رو در میارن، اما برعکسشو ندیده بودیم که جواب بده!

پیوست: انگار استاده فقط قبول می کرد استاد راهنمای پسرا باشه و کلا به دخترا پا نمیداده! امروز حلقه ی نامزدی هم اتاقیمو  انداختم تو انگشت حلقه ام و رفتم پیش استاده! بهش گفتم استاد راهنما دارم، می خوام استاد مشاورم باشین. قبول کرد!!!!!!!!!!!

پیوستِ محض توضیح: بماند که شش ماه قبل ترش رفتم پیشش که بیا استاد راهنمام شو و قبول نکرد.

پیوستِ شگفتی ساز: یعنی میگی نسل این جور مردا هنوز منقرض نشده؟!!

نظرات 3 + ارسال نظر
[ بدون نام ] چهارشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 03:50 ب.ظ http://www.sargardon.blogsky.com

سلام
نوشته های جالبی دادی...کوتاه و خوندنی والبته کامل...

آهان! یعنی اون کاملش دل منو برده!

سلمان چهارشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 03:59 ب.ظ http://www.aghrabeashegh.blogsky.com

ولی رو به انقراضه!!! به وبلاگ منم سر بزن

آدم می مونه اینجور کامنتا رو حذف کنه یا تایید!!!!!!!!!

غزل شنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 01:57 ب.ظ

بابا بزار باشن باسیه فرحبخشی روح خوبن! راستی چه وبلاگ پرباری دارین به ما هم سر بزنین تندی !

:))))))))))))
الان وقت ندارم! عصری میام سر می زنم:دی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد