فروغ: من عاشق علی بودم، البته الان رفته استرالیا، اونم با من تو این آتلیه ای که هستم کار می کرد. عاشق هم بودیم. بعد یهو ویزاش درست شد، رفت استرالیا. اگه یه کم مونده بود با هم عروسی می کردیما. نمی دونم،گیج شدم. من فکر می کنم همه چی از تنهایی شروع میشه...

فروغ: اگه علی نبود، شاید عاشقت می شدم. بعد زنت می شدم. با هم یه خونه می گرفتیم. واست غذا درست می کردم. دو تایی با هم می نشستیم سر میز شام. من نوشابتو یا لیوان آبتو می نداختم. تو هم ظرفا رو می شستی.

کاوه: من ولی هیچیو نمی نداختم! جلوی همه ی بطری ها و لیوانای دنیا کوتاه میومدم. اصلا پاورچین پلورچین راه می رفتم. حتی صدامم بلند نمی کردم. اون موقع من و تو، می فهمیدم همه چی تو دنیا شکستنیه.

فروغ: ... می خوام برم استرالیا،...می دونم، یه روزی با بطری ها و لیوانای دنیا کنار میام. مطمئنم.

 

  

 

 

پیوست: دیالوگ ها و عکس از فیلم "نسل جادویی"

نظرات 4 + ارسال نظر
titi شنبه 6 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 02:48 ق.ظ

با اینکه توی کامنت قبلی....
ولش کن.
نتونستم بخونم و بگذرم .
عاشق این عکسم من.البته به نظرم اینو خودت درست کردی یه کم پایینه کیفیتش!
پس سکانس رستوران که هدیه به ر.جوان می گه ما اصلا نمی دونیم عشق چیه ،داریم دور خودمون می چرخیم و.......دوستش می دارم:*
راستی بچه رو گذاشتم سر اجاق :دی

آره. تقریبا تمام عکس هایی که توی این سکانس هدیه تهرانی بود رو از توی نت پیدا کردم. اما من دقیقا این لحظه اش رو می خواستم بذارم توی بلاگم! دقیقا همین لحظه رو؟!







بگذرید که این روزها...

titi شنبه 6 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 02:04 ب.ظ

دقیقا این پلان بعد از سکانسیه که من می گم!
راستی یه ببخشید بگم، فکر کنم مشکل از تنظیمات رنگ سیستم منه نه عکس!

خواهش می کنم.

غزل دوشنبه 8 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 11:24 ق.ظ

این عکس خیلی حس خوبی داره، به خاطر این عکس ه که می خوام این فیلم رو ببینم!

bahram سه‌شنبه 9 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 03:57 ق.ظ

bi khabi dare divunam mikone! va lanat be mano to ke adam nemishim! NOKTE DARE HARFAMA

حوصله تو ندارم. برو پی کارت...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد