حوصله ی یافتن عنوان ندارم

کوتاه آمده ام در برابر دنیا! کوتاه آمده ام. گاهی دست و پایی می زنم، به چیزی چنگی می اندازم، به کسی روی خوشی نشان می دهم. اما آخرش این است که زود – زودِ زود – رها می کنم همه چیز را. جنگیدن برای چه؟ بدست آوردن کجا؟ آخرش که چه؟ می دانم. می دانم ساده تر آن است که عین اسب چشمانم را ببندم و فقط بدوَم .بدوم در این دنیای بی در و پیکر. اما مدام می پرسم دویدن تا کجا؟ دویدن برای چه؟ آخرش که چه؟ آخرِ آخرش که چه؟ ... با کل مفهوم این دنیا مشکل دارم. کنار نیامده ام باهایش. وقتی با کل سیستم دنیا کنار نیایی، آن وقت چگونه ممکن است او –یعنی دنیا- کنار بیاید با تو. آن وقت مثل زن و شوهر هایی که با هم کنار نمی آیند، دو راه بیشتر نداری: 1- طلاق 2- کوتاه آمدن. به طلاق با دنیا فکر کردم. وقت هایی که کم آورده ام. اما می دانی که بچه های طلاق بد دردی می شوند! این است که اینجور مواقع باید بسوزی و بسازی. هرچه طرف مقابل گفت، کوتاه بیایی و بگویی: باشد، هر چه تو بگویی! می فهمی؟ اینگونه کوتاه آمده ام. چشم می دوزم به اش. ساکت می شوم. لبخند می زنم. کوتاه می آیم.

نظرات 3 + ارسال نظر
بهزاد چهارشنبه 3 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:56 ق.ظ

اوهوم به گمونم می فهمم

غزل پنج‌شنبه 4 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 07:45 ب.ظ

می شه گفت رستگار شدی! یعنی کلی علما عمری می گردن که به همین برسن اما آخرش نمیگن کنار اومدیم می گن با زندگی در تعادلیم! مفهوم اما یکیه
یعنی که دست کم نگیر شما خودت رو کار هرکسی نیست اینکار

:)) آره بابا، من هنوز کشف نشدم:دی :))))

تی تی جمعه 5 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 06:49 ب.ظ http://shaghayeghevahshi.blogfa.com

این پستت رو دوست داشتم ، آخرش که چی؟
حتی آخر این پست هم که چی!
باید کنار اومد؟!ادا؟!

گاهی ادا، گاهی نه! عادت میشه آخرش اون ادا. میشه جزئی از خودت. اما گاهی ادا، گاهی نه!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد