من، رامونا، فرشته ها، و یک عالمه احساس خوب

من الان احساس خوبی دارم. دلیلش احتمالا این نیست که چون دیشب خل شده بودم و افتاده بودم توی غلت زدن درون خاطرات و تا حدود 5 صبح طول و عرض این اتاق را هزار بار رفتم و برگشتم. یا احتمالا دلیلش آن نیست که از هفت صبح تا یک بعد از ظهر با یک تکه کد سو و کله زدم  و آخرش نتایجش را داکیومنت شده تایپ کردم. یا دلیلش آن نیست که با آن آقای پولدار کلاه بردار (احتمال به یقین!) سر قراردادمان به توافق نرسیدم . دلیلش احتمالا این چکمه ها هستند. همین چکمه هایی که امشب خریدمشان. که یک گل رز فانتزی خوش طرح کنار هر جفتش دارد. درست است که پاشنه ی خیلی بلندی دارد و اگر پایم کنمشان،باید بروم به منار جنبان اصفهان بگویم زکی! آنش هم به کنار، من اصولا با چنان پاشنه ای بیش از چهار قدم نمی توانم بردارم. اما احساس خوبی دارم چون استایلش حس زیبایی شناسی من را به خوبی ارضاء کرده. احساس خوبی دارم شاید چون امشب که توی آینه به خود نگاه کردم دیدم که به زیبایی جوانی های مامانم شده ام. چتری هایم با یک حالت نرم لطیفی از کنار صورتم آمده بودند پایین. و با آنکه زیر چشمانم گود افتاده بود، اما عوضش زیر ابروهایم یک برق درخشنده افتاده بود. یا شاید بخاطر خواهرم است. وقتی که روی تختم دراز کشیده بودم، به آرامی آمد روی تختم و از پشت من را در آغوش کشید و خوابید. وقتی که بینی کوچکش را لابلای موهایم فرو برد و یک نفس عمیق کشید... مهم نیست که من دیشب چقدر حالم بد بود، حالا حالم خیلی خوب است. 

 

پیوست: کسی می تواند برای این متن یک عنوان پیشنهاد کند؟!

نظرات 6 + ارسال نظر
حسین دوشنبه 8 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 01:45 ب.ظ http://negareha.com


<پیشنهاد : فرشته ها را نگاه کن !!!>

تیتر قشنگیه، اما به نظرت به این متن، ربطی داره؟!!

تی تی دوشنبه 8 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 02:36 ب.ظ http://shaghayeghevahshi.blogfa.com

این همه حال خوب مال چکمه ها ی نو و بغل کردن خواهرته !
ببین گاهی چه زود قانع می شیم ما و حالمون تند تند خوب می شه:)
چکمه هایی که گل رز فانتزی خوش رنگ بغلشونه و استایل خیلی زیبایی هم داره مبارکت :)
عیب نداره حالا بری منار جنبان اصفهان،در عوض حال می کنی باشون با اون گل رزهاش:) اگه آج دار باشه راه رفتنش زیاد سخت نیست !وای اما اگه از این میخیهاست منم بلد نیستم:(

"حالا حالم خوب است" یه عنوانی تو همچین مایه ها مثلا!

من معمولا عنوان هام رو به این واضحی انتخاب نمی کنم تی تی:) مرسی

آره، چه زود قانع می شیم.

علی سه‌شنبه 9 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 02:54 ق.ظ

رامونا و بیزس

من این فیلمو ندیدم. پس ...

*. تو خوبی؟!!!! یا اخراج شدی؟!!

ناشناس پنج‌شنبه 11 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 01:04 ق.ظ

عنوان رو نمی دونم ولی به این نتیجه رسیدم که اگه میخوای یکی از پشت بغلت کنه باید بری یه کفش بخری که عمراً بپوشی. یک قهوه ای چیزی هم بخوری که شب خوابت نبره


همه ی اینها باعث می شه وقتی خودت رو توی آیینه می بینی اعتماد به نفست بره بالا

:دی

پرو!!! اعتماد بنفس من با بمب اتم هم بالا نمی ره!! چه برسه به یه قهوه ی زپرتی!!


:دی

علی پنج‌شنبه 11 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 02:35 ق.ظ

رامونا و بیزس از سری کتاب های رامونا منظورم بود بیشتر.


*.راستش دانشگاه قبول شدم. کارم کمتر شده. وقتم کمتر تر.

کتابش هم!

* گمونم فهمیده بودیم جریان قبولیتونو!!! شاید باید تبریک می گفتیم همان زمان!!! به هر حال تبریک ویژه.

کار کمتر=! وقت کمتر
کار کمتر=> وقت بیشتر || کار بیشتر=> وقت کمتر

قاعدتا!

غزل پنج‌شنبه 11 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:34 ق.ظ

همه چی آرومه یا من و مامانم

نه! من از این آهنگ همه چی آرومه، به شدت بدم میاد! طرف الاغ تصور کرده ملت رو!!!

خواهرم برگ چقندر بود؟:دی:دی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد