وقتی که مثل یک گوشت کوبیده، خسته ای

می دانی، توی این لباس راه راهِ سفید-خاکستری بلند، که تا قوزک پایم بلند است. و 100% کتان است، و گشاد و ساده و راحت است. و می شود زیرش یک جوراب کوتاه پشمی خاکستری پوشید و توی این سرما راست راست گشت. آدم احساس خوشایندِ "چیزی فراتر از بهشت" می کند.  

 

 

 

پیوست: اسم این نقاشی آبرنگ "چیزی فراتر از بهشت" است. خودم اسمش را گذاشته ام:)

نظرات 4 + ارسال نظر
تی تی جمعه 12 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 02:51 ب.ظ

عزیزم چه آروم و مظلومه!
" نقاشی رو می گم! "
مثل تخیل کودکی!
بازم بگذار از این دست!

علی شنبه 13 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:06 ب.ظ

توی این سوز ِ سرما باید حتماْ ِ حتماْ یک شال گردن ِ کامواییه نرم ِ رنگُ وارنگ ِ دست باف داشت که دو دور بپیچد دور گردن، پشت گردن آدم یخ نکند.

والا چیزی که ما امروز از تهران دیدیم، کلا تابستان بود!!! مانده بودیم چگونه از شر پالتومان خلاصی یابیم!! یکدانه هم شال نخی خریدیم که بجای روسری پشمی سرمان، بندازیمش!!!

ناشناس سه‌شنبه 16 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 02:07 ق.ظ

یه عکس هم از اینا که گفتی می ذاشتی دیگه، این نقاشی خیلی مفهوم نبود!! :دی

برف میاد مثل چی! پونزده سانت نشسته، همین مقدار هم توی راهه. بند هم که بیاد یخبندون و سگ لرز!!!

عوضش اینجا بارونم نمیاد!!!
همینه دیگه! چقد بهت گفتم اون مملکت کفار رو ول کن، بیا مملکت گل و بلبل و سنبل خودمون:دی این همه برف و بارون همش عذاب الهیه:دی:دی

ناشناس سه‌شنبه 16 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 08:17 ب.ظ

اینقدر که اینجا خانوم هاش بد بد می گردن (!) باید تا حالا منتقل می شدیم موتور خونه ی جهنم!!
البت عذاب الهی نمودهای مختلفی داره!
:دی

:))))))) خفه نشی:دی


پیوست: من دارم اینجا هِرهِر می خندم و حرفی واسه گفتن ندارم:)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد