تو بگو دریغ از ذره ای آدمیت!

توی دوره زمونه ای که ملت سر تا پاشون رو نقاشی می کنن، من نمی دونم با چه اعتماد بنفس کاذبی، بدون ذره ای آرایش، با اون رنگ و روی پریده، در انظار عمومی ظاهر میشم! درس عبرت هم نمی گیرم حتی یکبار!

 

پیوست: یعنی خداییش خجالت داشت! پسره ابروهاش تر و تمیزتر من بود!! فک کن!!! اشتباه کردم! اقلا باید آدرس آرایشگاهش رو می پرسیدم. شاید که همین نزدیکیا بود خب!  

 

پیوست دوم: خداییش آخر خنده بود! من موندم با چه اعتماد بنفس کاذبی باز! اینجوری ملت رو دست میندازم و در انتهای دلم به ریششون می خندم! آخه واقعا با چه اعتماد بنفسی!! آخه چرا من آدم نمیشم؟! واقعا چرا؟

نظرات 2 + ارسال نظر
سربازک یکشنبه 21 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 07:32 ب.ظ http://www.sarbazak.blogsky.com

جان....!!!

مانده بودم این کامنت را تایید کنم یا نه!! آخه یعنی چی "جان...!!!" . کامنت میگذارید، کامنت درست بگذارید خب!!!

باران شنبه 27 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:34 ب.ظ http://the-rain.blogsky.com

قابل درکه...
منم به این مسئه ریاد فک میکنم...در این مورد اعتماد به نفسم رو واقعا میستایم!!!!

من فک نمی کنم، قاه قاه می خندم. خیلی سوژه می باشد آخر:))

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد