واقعیت اینه که من در حال حاضر به حجاب اعتقاد پیدا کردم. در واقع یکی-دو ساله. بعد از یک تجربه ی کوچیک. در واقع قبلن ها، من جزو همون آدمایی بودم که می گفتم حجاب ظاهری به هیچ دردی نمیخوره و آدم اگه بخواد حجاب داشته باشه باید حجابش باطنی باشه و آدم باید خودش آدم باشه و از این حرفا!(نمی گم از این خزعبلات، چون که هنوز به بعضی هاشون اعتقاد دارم، مثل جمله ی آخری). اما واقعیت اینه که من حالا اعتقاد پیدا کردم که وجود حجاب ظاهری، حتی نگه داشتن یه تیکه ی باریک از روسری یا شال روی سرت، باعث میشه جزء گروه اُمُل ها قرار بگیری و همین باعث میشه از خیلی دردسرهای احتمالی دور بمونی. می دونم برای شما خیلی از این مسائل حل شده است. احمقانه ترینش دست دادن ساده است. من هم مثل گذشته با این قضیه مشکلی نداشتم و بحث در مورد اون رو یکجور بحث مسخره ی بی اهمیت میدونستم. اینکه دست دادن با جنس مخالف، کاملا طبیعیه و هیچ فرقی با دست دادن با همجنس خودت نداره. و این مسئله کاملا یک مسئله ی پیش پا افتاده و حل شده ای بود. اما الان با این دیدگاه جدیدی که پیدا کردم، این قضیه برای من مسئله ی حادی شده. من الان نمی خوام با هر کسی دست بدم. مخصوصا اگه طرف غریبه باشه. یا یک آشنای دور باشه. یا حتی اگه طرف یک آشنا باشه. اعتقاد پیدا کردم دور زندگی کردن باعث میشه از خیلی از مشکلات هم دور بمونی. اما قضیه اینه که الان شرایط محیطی همچنان مثل گذشته هاست. و اینکه بخوای تا یه حدی حجابت رو حفظ کنی و یا اینکه دلت نخواد که با طرف مقابل دست بدی، برای بقیه یکجور شُک محسوب میشه. و باعث میشه خیلی از همین آدما، درست مثل یک آخوند تمام عیار بره بالای منبر و واست روضه بخونه!!!
پیوست: البته همه ی این مسائل در شرایط کنونی جامعه ی ایرانی میتونه مطرح باشه. مسلما همه ی این بحث ها در یک کشور عربی و یا یک کشور اروپایی اصلا قابل بحث نیست. دلیلش هم فقط یکدست بودن جامعه است. در حالیکه ما این یکدست بودن رو توی جامعه ی ایران نداریم.
این مسلئه دست دادن دقیقا مثل مسئله ماچ کردن برای منه اونقدر بدم می آد تا بعضیا بهت می رسن ماچ بارونت می کنن ! حالا خودمون رو می کشیم عقب بعضیا دیگه خودشون رو ضایع نمی کنن و بی خیال ماچ می شن ولی بعضیا هر چی خودمونم می کشیم عقب انگار قسم خورده ماچت کنه !!! ولت نمی کن همچین با دستش می کشتت جلو ! انگار دزد گرفته !
این مسأله برای آقایون هم ایجاد دردسر می کنه، می بینی یه نفر حجاب داره، پیش خودت فکر می کنی خب احتمال دست دادن ضعیفه، بعد یه هو همون محجبه دست شما رو به گرمی می فشاره. می بینی یکی حجاب نداره که هیچ! بیچاره موقع لباس دوختن پارچه هم کم آورده، فکر می کنی حتما باهات دست می ده، میری دست بدی می کشه عقب یا با دو تا انگشت باهات دست می ده. ولی مشکلی که من می بینم اینه که مردم ظاهر و باطن شون یکی نیست. عادت کردن به تظاهر. خلاصه خیلی نمی شه به این علائم اعتماد کرد!! ولی به نظرم این که به حجاب پناه ببری که از برخی گزندها در امان باشی، مشکل جامعه رو نشون می ده.
در ضمن من آخوند نیستم ها!!
آره، مشکل از نوع تربیت جامعه و فرهنگشه.
این قسمت یه دست نبودن جامعه رو خیلی خوب اومدی، بعدشم خب بزار شک شن، مشکل خودشونه هرکی باید اونجوری باشه که راحتتره
گاهی سخته که متفاوت از بقیه عمل کنی! کلا چون جامعه یکنواخت نبوده هیچ وقت، همیشه یه گروهی بودن که دچار شک بشن!!!
محمود!
جدی چرا؟
پیوست: اگه دلیل قانع کننده ای نداشته باشی، بابت چنین فحش بدی که بهم دادی، باید ازم عذر خواهی کنی:) جدی:دی
سلام.اتفاقی اومدم تو بلاگت و اتفاقی هم به این پستت برخوردم ! میشه بپرسم که چی شد که به این ذهنیت رسیدی!؟ از قضا من یک مشکلی دارم ، شبیه این مورد شما ! که جوابت ممکنه بتونه بهم کمک کنه !
یه تجربه ی نه چندان خوب و شناخت بیشتر جنس مقابل.
شناخت که نه ! میخوام ببینم طرفم رو که در حال حاضر تفکرش مثل تفکر گذشته شماست ، میتونم بدون وقوع تجربه ی تلخ شما به تفکر فعلی شما برسونم یا نه !!؟ فکر کنم گفته هاتون کمکم کنه !
اگه طرفتون یک دختر باشه، احتمالا به صورت پیش فرض همه چی و همه کس رو پاک و معصوم میبینه. دخترا معمولا بد از داشتن یک تجربه ی ناخوشایند، به راه افراط و یا تفریط میفتن. یعنی یا خودشون رو از جامعه کنار می کشن، و یا اینکه خودشون هم همرنگ جماعت میشن.
و اگه طرفتون یک پسر باشه که گمون نکنم کلا با این قضایا مشکلی داشته باشن، دلیلی هم نمی بینن که به شناختی برسن!
طرف من دختره ! همه چیز و همه کس رو هم پاک و معصوم نمیبینه ! اما تفکرش اینه که اگر جلوی دیگران مثلا بدون روسری بگرده هیچ مشکلی نیست و پیش هم نمیاد ! که من مخالفم و اون هم قانع نمیشه ، و از یک طرف به خودش خیلی مطمئنه و از طرف دیگه هم میگه این حرفا رو فلانیا از خودشون درآوردن و از این جور حرفا ! واسه همین پست شما برام جالب بود و گفتم شاید با کمک حرفای شما بتونم براش چندتا مثال زنده و عینی بیارم !
من خودمم قبلا همین جوری بودم:) با حرف کاری پیش نمیره. با مثال زنده هم...
خوب ! یعنی بگم برو خونه بابات !!؟
چرا باید بگی؟!! ربطی داره مگه؟!
سر این موضوع مشکل داریم ! اگر نتونیم با هم کنار بیایم اونوقت ...!!
آفرین! آفرین! چقدر که من تحت تاثیر قرار گرفتم واقعا!!!! همین اخلاق هاتونه که من روز به روز بیشتر جذبتون میشما!!! (نه شخص شماها!! کلا اجناس مذکر منظورم بود!!! کلا آفرین!! آفرین!!) من میگم خیلی تلاش نکن شما!! بذ بره خونه باباش زودتر!!! هان؟!! بهتر نیست؟!!!!
عجب !!!!!
آره خوب ! اینم میشه ! ولی اونوقت من چکار کنم ! میمیرم از دوریش !! :'(
خب اگه پای مرگ وزندگی در میونه، خب نفرستش خونه باباش!
خوب دیگه !! سختی کار از اینجا شروع میشه !! حالا من موندم ایم وسط که چکار کنم !!! نه میشه فرستادش خونه باباش و نه میتونم این وضعیتش رو تحمل کنم !!
این خانم مگه همسر شما نیست؟! گمون نکنم نگرانیی وجود داشته باشه!
چرا گمون نکنید...!؟
چون وقتی اون خانم همسر شما هستن، واقعا دیگه دلیلی واسه نگرانی وجود نداره!!!