در اتاقو می بندم

ساعت سه و ده دقیقه نیمه شب. سه ساعت پیش از مهمونی برگشتم. دو ساعت بعدشو با خواهرم حرف زدیم. یه ساعت جلو تی وی و اینترنت گذروندم. و حالا ساعت سه و ده دقیقه نیمه شبه. روسریمو تا می کنم میذارم داخل کیسه ی پارچه ایش و بعدش میذارمشون توی طبقه دوم قفسه ی روسری ها، زیپشم می بندم. کیفم رو هم می ذارم توی کیسه ی پارچه ایه خودش و بعد میذارمش بالای کمدم. بلوز و شلوار جین امو با یه لباس خواب عوض می کنم . شلوارم رو آویزن می کنم به جالباسی پشت درم. بلوزمو به یه جالباسی آویزون می کنم و کاورشم می کشم روش. مانتوم رو میزنم به جالباسی و کاورشم می کشم روش. جفتشونو آویزون می کنم توی کمدم، در کمد رو می بندم.  کفشمو میذارم توی قفسه ی کفش ها، زیپش رو هم می بندم. ساعتمو باز می کنم، می ذارم توی جعبه ی ساعتم، درشو می بندم. انگشترم رو توی قوطی انگشترا، درشو می بندم.  دستبندم توی جعبه ی طلاها، درشو می بندم. رژ لب، رژ گونه، مداد چشم، ریمل، سایه چشم ام رو که جلوی میز توالتم ولوه، همه رو می چاپونم توی کیف لوازم آرایش، زیپشو به زور می بندم. کرم مرطوب کننده دست، کرم مرطوب کننده صورت رو ردیف می کنم کنار بقیه کرم های مرطوب کننده! موس مو کنار ژل مو. عطرم رو می ذارم توی جعبه اش و درشو می بندم، میذارم کنار اون یکی عطرم کنار آینه. قبل از مهمونی دنبال یه آدم،نقاشی هاش، سبکش و خلاصه ی زندگیش توی سه-چهار تا کتاب بودم که همشونم پخش زمین بودن. می خوام که جمعشون کنم اما ناخودآگاه جذب یه صفحه از کتاب میشم و نیم ساعتی میخ کوبش می شم. اما آخرش همه ی کتابا رو می بندم. آخر شب شده، زورم نمی رسه کتاب قطوره رو بلند کنم. با تعجب زیاد هلش می دم طرف کتابخونه و همه رو میذارم توی قفسه ی کتابهای هنر. روی صندلیم پر شده از کیف و کیسه های ترمه ای سبک قدیمی، که برای دوستام خریدمشون. با وسواس دو تا از خوشگل ترینشون رو جدا می کنم برای دوست ترکمنم که برام روسری ترکمنی خریده بود. یه دونه پر زرق و برقشو برای هم اتاقیم که خیلی دوسش دارم. یه دونه ماتش رو برای دختر داییم که اونم خیلی دوسش دارم. یکی برای دوستم که عاشق چیزای سنتیه. همه رو می ذارم تو کیسه های نایلونی کوچیک، چون حوصله ی کادو کردنو ندارم! بعدش همه رو میذارم توی کوله پشتی ام، زیپ کوله رو می بندم. روی میزم پر سیمه! سیم شارژر لپ تاپ، دوربین، موبایل، ام پی تری، موس، هندز فری، با سه چهار تا سیم رابط دیگه. همه رو میذارم توی کشوی میزم، سر جاهای خودشون، در کشو ها رو می بندم. سر انگشتای پام یخ زدن، از توی کیف مخصوص جوراب هام، یه جوراب پشمی میارم بیرون تا پام کنم. یادم نمیره که زیپ کیفه رو ببندم. در اتاقو می بندم...