شورش را درآورده ای

شش سال پیش بود یا هفت سال؟! آمدی گفتی "می خواهمت"! بعد گفتی "ایدئولوژی های ما به هم نمی خورد، نمی خواهمت". دو سال گذشت، باز آمدی گفتی "می خواهمت"، باز گذاشتی رفتی که "ایدئولوژی های ما به هم نمی خورد، نمی خواهمت". یک سال بعد آمدی گفتی که "می خواهمت"، دوباره گفتی "ایدئولوژی های ما به هم نمی خورد، نمی خواهمت". دو سال بعد دوباره آمدی که "می خواهمت". دوباره هم آمدی گفتی که "ایدئولوژی های ما به هم نمی خورد، نمی خواهمت". دوباره بعد یک مدت آمدی گفتی "می خواهمت"،دوباره آمدی گفتی که "ایدئولوژی های ما به هم نمی خورد، نمی خواهمت". بعد یک سال باز آمدی زنگ زدی که می خواهم جدی حرف بزنم. سکوت کردم، مثل همیشه! چون تو هیچ وقت نظر من را نمی خواستی.  فردا قرار است به ات بگویم: "ایدئولوژی های ما به هم نمی خورد، نمی خواهمت"!! 

پیوست: همیشه برایم جالب بود که چطور یک آدم پیدا می شود که یکی دیگر را همان قدر که می خواهد، همان قدر هم نخواهد. 

پیوست دوم: مرض ندارم، اما این پسر از توی خیابان پیدا نشده که با چهار جمله بشود زرتی دَکَش کرد. برای هر کس که مرض داشته باشم، برای این یکی مرض ندارم! کمی صبر می کردم تا خودش بیاید بگوید: "ایدئولوژی های ما به هم نمی خورد، نمی خواهمت". 

پیوست بی ربط: محتویات این وبلاگ، هیچ ربطی به کسی ندارد. پس بی زحمت دخالت نفرمایید. متشکرم