دلم اتاق خودمو می خواد، تخت خودمو، لحاف خودمو، بالش خودمو. دلم مامانم رو می خواد، خواهرم رو می خواد. بابام رو می خواد. دلم هیج ترسی رو نمی خواد. هیچ استرسی رو نمی خواد. دلم این تهوع مدام رو نمی خواد. دلم دغدغه رو نمی خواد. دلم مکالمه های پشت سر هم تلفنی با این استاد و اون استاد رو نمی خواد. دلم استرس کردیت کارد و کپی رایت و دِد لاین و کوفت و زهرمار رو نمی خواد. دلم حمایت می خواد. دلم امنیت می خواد. دلم کمی خواب می خواد. دلم کابوس نمی خواد.
سلام
امشب بطور اتفاقی وبلاگت رو پیدا کردم ... همکاریم ... شاید هم یه جورایی همسن ... من سال 79 وارد دانشگاه شدم و 84 فارغ التحصیل ...
نوشته هات رو از اول شروع کردم به خواندن ... مثل خاطرات خودم بود ... خیلی خوشم اومد ... خواستم به reader ام اضافه کنم نشد :(
هنوز همه وبلاگت رو نخواندم تازه به مرداد 82 رسیدم ... اما حتما می خوانم
میشه دوستم باشی؟
پاشو برو خونتون خیلی سریع حتی اگه وسط مهمترین دادن مقاله و پروژه مهم زندگیت هستی
پاشوووووووووووووووووو برو!
سلام
نمی دونم چرا نمی تونم وبلاگت و به reader ام اضافه کنم میگه feeding اش رو پیدا نمی کنه ... فکر کنم خنگ شده ؟؟؟
این رو به ریدر اضافه کنید:
http://firoozeh.blogsky.com/rss.bs
:)
اینقدر اینجا گیج ویجی و شلوغ پلوغ و درهم برهمه که اصلا وقت نمیشه بیام اینجا مفصل جواب بدم یا هر چی!!!!
خلاصه که از لطفتون ممنون. مرسی