خیلی شیک رفتم تو جوب! از کلاس اومدم بیرون. سوار ماشین شدم. ماشین رو روشن کردم. زدم دنده عقب. می خواستم بپیچم تو کوچه. منتها نمی دونم چرا به جای کوچه، سر از جوب در آوردم! البته قبلش یه آقایی با ماشینش هی چراغ میداد، منتها من از خودم پرسیدم، خب که چی؟! و چون بعدش جواب خاصی برای سوالم نداشتم، بی توجه به سیگنال دریافتی، به راهم ادامه دادم. و نهایتا افتادم تو جوب!

پیوست: بعدش دیگه گفتن نداره، از اینکه چقدر خندیدم! 

پیوست دوم: من اصن نمی دونم چرا تجربه های تصادفی من با ماشین، چرا اِنقدر تخیلی هستن! یادمه چند سال پیش با هشت طبقه شیشه نوشابه تصادف کردم. الانم که سرازیر شدم ته جوب! دیگه نمی گم چند بار سر از بالای جدول در آوردم!!!

نظرات 3 + ارسال نظر
Saman یکشنبه 2 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 02:00 ق.ظ

البته بهتون بر نخوره ها... ولی تا اونجایی من شنیدم این چیزا توی رانندگی خانوما طبیعیه!!! کاریش هم نمیشه کرد. باید ما مردها بسوزیم و بسازیم...

شوخی کردم بابا... یه وقت داغ نکنی ها!!!

نه بابا! من اصن بهم بر نمیخوره. اعتقاد قلبیم اینه که تنها کاری که مردا بهتر از زنا از پسش بر میان، همین رانندگیه:) البته آشپزی هم:)))))

نگین یکشنبه 2 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 02:08 ق.ظ

الان وقتشه بری زل بزنی تو چشمهای ماشینت ازش بپرسی! ;)

ماشین بیچاره بی تقصیره:) آدم باید بره زل بزنه تو چشای کسی که مطمئنی با تقصیره!!!

نگین یکشنبه 16 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 12:57 ق.ظ http://www.mininak.blogsky.com

به این میگن خوش شانسی D:

بیشتر بهش میگن مهارت در رانندگی:)))

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد