من نمی توانم درک کنم چگونه آدم ها می توانند انقدر تمیز دروغ بگویند. البته اینکه یکی حق داشته باشد و لازم باشد یک چیزهایی را بداند، ولی یک نفر دیگر آنها را پنهان کند، این هم اسمش دروغ است. اصلا اسمش دروغ کثیف تر است. من گاهی ساده ام. گاهی که نه، همیشه! فرض را بر این گذاشته ام که آدم ها دروغ نمی گویند. یا حداقل اینکه دروغ بزرگ نمی گویند. فرض را بر این گذاشته ام که چون دروغ گفتن نفعی برای هیچ کس ندارد، پس هیچ کس دروغ نمی گوید. چشم و گوش هایم به جای اینکه بقیه را بپاید، دقیقن تا نوک دماغم را بیشتر نمی بیند. در واقع نمی خواهد که ببیند.زندگیم راحت و ساده است. اما خب، خیلی بد می شود اگر گاهی حوصله ام سر برود و چهار متر آن ورتر را هم ببینم. بالواقع چهار متر آن ورتر به خودی خود مشکلی ندارد، ولی اگر درونش یک دروغ یا یک پنهان کاری باشد و من ببینمش خیلی بد می شود. بیشتر برای خودم بد می شود. خودم را سرزنش می کنم که چرا انقدر همه چیز و همه کس را گل و بلبل می بینم. چرا حواسم نیست که بقیه به چه سادگی دروغ هایشان را فرو می کنند ته حلقم. می دانی، آدم مجبور است دروغ ها را بالا بیاورد. پروسه بالا آوردن، هم زجرآور است و هم کثافت کاری دارد. حالا هر چقدر هم که دروغش قدیمی تر باشد و بیشتر در اجزای بدنت جذب شده باشد، بالا آوردنش چندش تر می شود. نه فقط برای خودت، که برای اطرافیانت. مخصوصن همان که، آن لقمه فاسد را با مهربانی به خوردت داده است. خواستم بگویم زندگی گند و گه تر از این حرف هاست که آدم بخواهد پیچیده تر اش کند یا کثافت کاری هایش را بیشتر کند. خواستم بگویم دروغ نگویید، پنهان کاری نکنید، و باعث نشوید صبح روز تعطیل لقمه های فاسد چند ساله را بالا بیاورم.
نظرات 2 + ارسال نظر
ناشناس پنج‌شنبه 6 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 06:36 ق.ظ

آخه چرا اینجا رو قفل میکنی عزیز دل برادر؟!؟

فداى شما بشم من، خیلى خصوصى و شخصى بود!! یک جورهایى آبروریزى بود!!

ناشناس پنج‌شنبه 6 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 08:59 ب.ظ

هی وای من!!!

خب حالا:)))))))

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد