4

آقاى ح فان ترین موجودى است که به عمرم دیده ام. آقاى ح فارسى را به لهجه ترکى حرف مى زند. گاهن حرف از فتنه ٨٨ مى زند، که مردم چقدر متحدانه در صحنه حاضر شدند و فتنه و آشوب خائنین را سرکوب کردند! آقاى ح، استاد درس دفاع مقدس-یا همچین چیزى- است. آقاى ح خودسرانه کلاس معارفش را به دو گروه تقسیم کرده است. خانم ها جدا، آقایان جدا! اساسن هنوز کسى پیدا نشد است که جرات اش را داشته باشد که به این قضیه اعتراضى بکند. گاهن مى نشینند با آقاى کت زرد که دانشجوى دکتراى برق است، در این مورد بحث مى کنند که اساسن دختر خوب وجود ندارد. و انتخاب همسر چقدر سخت شده. و از هر سى تا دختر مجرد، شاید فقط یکى اشان دختر بدى نباشد!! البته وقتى خانم ر دارد از شنیدن این حرف ها حرص مى خورد، و خانم ک که مقدارى فمنیست هم هست، با صداى آهسته بین جمع خودمان غرغر مى کند که حالا انگار خودشان چه تحفه هایى هستند و نگاه با چه کسانى شده ایم هفتاد میلیون و بعد با قاطعیت مى گوید که من باید از ایران بروم، من همان موقع دارم ریسه مى روم و سعى مى کنم صداى خانم ک را فیلتر کنم تا بتوانم نکته هاى فان گفتگوى آقاى ح و آقاى دکتر کت زرد را ضبط کنم تا آخر وقت با آقاى الف بنشینیم و سوژه خنده اش کنیم. 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد