چند روز پیشا رفته بودم خوابگاه همکلاسی ها،بلکه یه کم ریاضی مهنسی بخونیم.اولش که یه کم نشستیم یه کم غیبت استاد عزیز کردیم و گفتیم درس دادنش به درد عمه اش میخوره(این یکی رو جداً راست میگفتیم).بعدشم نشستیم کلی با دیسیپلین و دل صبر چایی و شیرینی خوردیم.بعدش هم دوست عزیز تصمیم گرفتن برن ناهار درست کنن.بعدش هم نمیدونم بحث سر چی شد که به اَلکس خدا بیامرز رسید.و خانم های روانشناس خواستن دلیل خودکشی جناب رو ریشه یابی کنن.دوست جون عقیده داشتن که چون ایشون در زندگیشون به همه چی رسیده بودن،دیگه انگیزه ای برای زندگی کردن نداشتن.اما نظر ندا این بود که شاید مشکل داشته،ما نمیدونیم و به خاطر اون خودکشی کرده.منم نظرم این بود که شاید به قتل رسیده و ما فکر میکنیم خودکشی کرده.یکی دیگه هم میگفت شاید بیماریی داشته.اون وسطها هم مژده ی عزیز اونقدر جیغ جیغ کردن که من نفهمیدم نظر ایشون چی بوده.....حالا همه ی اینا به کنار،الکس همون بد صداهه بود؟؟؟؟؟؟؟؟یادم رفت ازشون بپرسم!!!!!!!ماشاالله هوش و حواس!!!!!
آخرش هم کلی به خودمان امیدوار شدیم،برای اینکه فهمیدیم این دوستان عزیز ما چهار برابر ما زمان لازم دارن تا یه مرغ و پلوی سوخته بپزن!!!!!
بعدش عین بچه ی آدم نشستیم ریاضی مهندسی خوندیم.و در آخر هم برای اختتامیه،دوست جون رفتن کارتن لوازم آرایششون رو آوردن تا ما و هم اتاقی هایشان فضولی بفرماییم.بعدش هم یک چیز خیلی بامزه کشفیدیم و آن هم اینکه تمام بچه های خوابگاه صبح ها یک ساعت زودتر از خواب بیدار میشوند تا آرایش بفرمایند!!!!!!!!!!!!(میبینی تو رو خدا،یک ساعت!!!!!!!!!!!!!چه خبره!!!)
****************
گفتم که نوشته ی بعدم رو حتماً چرت و پرت مینویسم،هر چقدر هم که روز گندی داشته باشم و هر چقدر هم که داشته باشم از نگرانی خفه بشم.آره عزیزم،کم کم یاد میگیری،هر چیزی رو نریزی بیرون.کم کم یاد میگیری قایمشون کنی.کم کم یاد میگیری سکوت کنی و لبخند بزنی.نگران نباش،قول میدم یاد بگیری.تو استعدادش رو داری.......

اینقدر بدم میاد که وقتی آخر شبت رو خالی گذاشتی تا بشینی یکی دو ساعتی رو فکر کنی و بلکه به نتیجه برسی و تصمیم نهاییت رو بگیری،اون وقت وسط تفکراتت، کار ناشتا واست پیش بیاد و همه چی رو نمیه کاره رها کنی.
**************
راستش رو بخواین،امروز فهمیدم نمیشه به منابع توی اینترنت اعتماد کرد.منظورم اینه که نمیشه به نوشته ها و توضیحاتی که در مورد موضوع های مختلف توی اینترنت داده شده،اطمینان کرد و به این نتیجه رسید که حتماً درسته.....واقعیت اینه که دیشب یکی از دوستان لینک یه سایتی رو به من دادن تا بخونم.جمله های کوتاه از نویسنگان و نظریه پردازان تقریبا بزرگ!!!دنیا بود(بماند که من بعضیا شون رو اصلا قبول ندارم،از بس که در طول عمر پر سعادتشون ،چرت و پرت گفتن.)اون وسط ها هم دو تا آیه از قران نوشته بود که یه ذره ترسناک بود(در واقع قصد گردآورنده ی مطالب هم همین بوده).راستش رو بخوای یه کم مشکوک شدم،آخه یه چند وقت پیش یکی از همکار های بابا یه کتاب قران به زبان فارسی بهش هدیه داده بود.منم یه شب نشستم یه ذره اش رو خوندم.بنا بر همون تجربه ی کوتاه،اون دو تا آیه توی سایته،اصلا به چیزایی که من خونده بودم،همخونی نداشت.از طرف دیگه نمیتونستم باور کنم طرف روز روشن دروغ توی سایتش بذاره.خلاصه فرداش(که امروز باشه)رفتم سر همون کتاب قران فارسی.راستش رو بخوای کلمات تا اندازه ای شبیه هم بودن،اما معنی جملات از زمین تا آسمون با هم فرق داشتن.آخه فعل ها به کل با هم متفاوت بود.در واقع معنی جمله از اینکه"میکشمتون و ریز ریزتون میکنم"(چیزی که توی سایته نوشته)تبدیل میشد به مفهوم "حمایتتون میکنم"(چیزی که توی ترجمه قران نوشته بود).پیش خودم گفتم:ببین نشد.اگه به ترجمه ی اولی شک کردی به ترجمه ی دومی هم باید شک کنی.خلاصه اینکه متن عربی قران رو هم آوردم و دیدم فعلهای دومی درسته....
**********
واه واه...چقدر نوشته ی امروزم جدی بود.قول میدم نوشته بعدیم چرت و پرت باشه.قول قول....

 

اِمممم....راستش رو بخوای حرف خاصی نداشتم،فقط یهو عشقم کشید این عکسه رو بذارم اینجا.همین...از نظر تو ایرادی داره؟؟!!!؟؟؟!!