تو عمرتون یه بار هم که شده توی یه بحث شرکت کنید، نمیمیرید که!!

میشه تشریف ببرید اینجا و اظهار نظر بفرمایید؟!! میشه؟! 

 

بعد نوشت: ویندوز نصب کردن یک طرف، نصب برنامه ها از یه طرف دیگه:((( چقدر زیادههههههههه:(( حوصله ی آدم سر میره!!! این تموم میشه، اون یکی شروع میشه!! بعدشم همشو باید هی از نت دانلود کنی که جدید باشه:( نمی خوااااااااااامممممم:(((((((((( دو روزه علافم!!! هنوز آنتی ویروس ندارم:(( خدااااایییییییاااااا، جیققققققققققققققق! وییییییییییق! هوااااااااررررررررررر! حوصله ام سر رفت خببببببببببب:((((

پاک چون کف دست

دیشب بعد اینکه لپ تاپ من سه نصف شب یکهو به سرش زد و منفجر شد و من هرچی تا ساعت ۵ صبح سعی کردم که درست بشه و نشد، تمام زندگیمو در آستانه ی پریدن دیدم. آخه تو فکرش رو بکن که یه دانشجوی مفلس طفل معصوم، غیر از کد پایان نامه اش، نیمی از داکیومنت پایان نامش و پیپرش، واقعا چه چیز دیگه ای واسه از دست دادن داره؟!! این شد که زنگ زدم به آقای جاوید که: هی، همه ی زندگیم رفت، کمک، کمک. اونم بهم گفت: ببین هول نکن، فقط ویندوزت رو عوض کن. منم یه سری توضیح دادم که من اگه ویندوزم رو هم عوض کنم این ویروسه باهاش همه جا میاد. اونم توضیح داد که نه اون فقط روی درایو ویندوز الانت میشینه و بنابراین هول نکن، فقط ویندوزت رو عوض کن. و من توضیح که هیچ برنامه ای نصب نمیشه و اونم دوباره توجیه که بابا هول نکن، فقط ویندوزت رو عوض کن. و بعد اینکه آخرش توجیه شدم که هول نکنم، فقط ویندوزم رو عوض کنم!، عین یه مرد نشستم، ویندوزم رو عوض کردم! اینکه میگم مثل مرد! آخه اولش نمی خواست ویندوز نصب کنه که! منم به سیستمم گفتم تو غلط کردی که نمی خوای!! بعدشم با دوز و کلک و به زور، ویندوز رو کردم توی حلقش!! فقط ایرادی که وجود داره اینه که الان سیستمم مثل کف دست پاک پاکه!! آخه هر چی نرم افزار دارم توی خوابگاه جا مونده!!!

پیوست: برای نمونه یک آنتی فیلتر زپرتی هم نداریم که اقلا بتوانیم برویم وی پی ان مان را نصب کنیم!!(آخه سایتش فیلتره!!)

فقط دوستمان نداشتند

برایم یک هدیه فرستاده بود. در حالیکه اصلا انتظار چنین هدیه ای را نداشتم، فقط بر و بر نگاه می کردم. پرسیدم این چیست. و گفت فلانی برایت فرستاده. عصبانی بودم. چون به اش گفته بودم حاضر نیستم هدیه هایش را بپذیرم،چون دلیلی برای اینکار وجود ندارد. اس ام اس می دهم که چه دلیلی دارد که برایم هدیه می فرستی!! می گوید فقط دلم می خواست چیزی که دوستش داری را داشته باشیش. می گویم ولی من نمی خواهمش. نشانی می دهد به فلان روز به فلان ساعت که من  داشتم با فلانی حرف می زدم با اشتیاق گفته ام که من همیشه دلم می خواهد یکی از این آونگ ها را از نزدیک ببینم. خفه می شوم از این همه ریز بینی. من حتی خودم هم درست یادم نبود که همیشه دلم می خواست همچین چیزی را ببینم، ولی او یادش بوده است. هدیه را پس می فرستم... من هیچ چیز از او یادم نیست. حتی نمی دانم چه فصلی به دنیا آمده، چه برسد به روزش!! نمی دانم چه دوست دارد؟ نمی دانم از چه چیز متنفر است. یادم نمی آید چه چیزها به من گفته. یادم نمی آید چه چیزها به من نگفته. فقط یک چیز می دانم، من هیچ وقت نمی دیدمش، و هیچ وقت نمی شنیدمش. و برایم با دیوار هیچ فرقی نداشت. و همیشه این را به او هم می گفتم. دارم به این نتیجه می رسم که این رسم عاشق است، که تو را بیشتر از خودت دوست بدارد. و این رسم معشوق است که هرچه دوستش بدارند، آخرش هم او تو را دوست ندارد.

پیوست: بیایید همه را ببخشیم، همه ی کسانی که فراموشمان کردند، همه ی کسانی که به ما بی توجه بودند، همه ی کسانی که ما را رنجاندند و هیچ سعی نکردند از دلمان در بیاورند. همه ی کسانی که هیچ از ما یاد نکردند. همه ی کسانی که خواسته و ناخواسته خراش انداختند روی صورت احساسمان و مرهمی هم رویش نگذاشتند. آنها هیچ تقصیری نداشتند، فقط دوستمان نداشتند.